پرنده گفت « چه بویی ، چه آفتابی .... آه
صبح آمده است
و به قبر پدر جفت آسمانی!
من
به جستجوی ناهار خواهم رفت »
...
پرنده از لب ایوان پرید
مثل پیامی پرید و رفت...
پرنده عاقل بود
پرنده فكر می‌كرد
پرنده می‌دانست
پرنده می‌فهمید...

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل