ـ ...
ـ خب دیگه چه خبر ؟ الان داری با کی میری بیرون ؟
ـ با آرمین. خیلی پسره خوبیه.
ـ خوشحالم. دوستش داری ؟
ـ خیلی، نفسم به نفسش بنده!.
ـ جدی ؟ پس قضیه جدی شده. چرا انقدر دوستش داری ؟
ـ نمی‌دونم!.
ـ ای بابا یعنی چی نمی‌دونم ؟ از چیه این پسر خوشت میاد ؟
ـ .... نمی‌دونم. فقط اگه یک روز نبینمش می‌میرم.
ـ آخه اینطوری که نمیشه. بالاخره یک چیزی داره که تو اینطوری عاشق و شیفته‌اش شدی. پولداره ؟ خوشگله ؟ اخلاق و رفتارش درسته ؟ نمی‌دونی ؟!
ـ نمی‌دونم....نمی‌دونم.
ـ آخه تو همین دنیایی که به قول بعضی بر اثر یک تصادف درست شده امروز سنگ رو سنگ تخمی تخمی بند نمیشه!. اونوقت تو نمی‌دونی چرا از این بابا خوشت میاد ؟ اصلا چطوری آشنا شدید ؟
ـ راستش خیلی وقت پیش نزدیک بود تو خیابون بهش بزنم. آشناییمون از همون روز شروع شد.
ـ ولی نفست که اون روز به نفسش بند نشد. شد ؟!
ـ نه نه اون مال بعدش بود.
ـ خب حالا می‌خواهید چی کار کنید ؟
ـ هنوز نمی‌دونم. می‌خواد بیاد با بابام حرف بزنه ولی بابام مخالفه. منم نمی‌دونم چی کار کنم. اونم نفسش به نفسم بنده!.
ـ عجب عجب...پس تو به قول خودت عاشق پسری هستی که احتمال رسیدن بهش خیلی کمه و تازه نمی‌دونی چی داره که تو ازش خوشت میاد و با علم به این ندونستن می‌خوای زنش هم بشی و تنها دلیلی که الان باهاش هستی اینه که یک روز تو خیابون نزدیک بود لهش کنی و فرداش نور الهی زد و امداد از غیب رسید و نفست به نفسش بند شد!. آره ؟
ـ خب آره.
ـ بابا نفس کش... نفستو!.

خنده‌دار می‌دونید کجاست ؟ اینکه شش ماه بعدش پسره بخاطر یک دختره دیگه تنهاش گذاشت.

نمی‌فهمم آدمها چرا پا تو راهی می‌ذارن که درش هیچ تضمینی نیست، ندیده و نشناخته نفسشون رو به فلان ملت گره می‌زنن و فرداش که طرف گذاشت رفت و فصل آبغوره‌گیرون شد، نشستیم و به فتانه گفتیم « آخ نمی‌دونی که عشق چی کارم کرد! »

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل