.............
زیر پای بعضی بهشت است، زیر پای بعضی دیگر الگانس.
بعضی توپند. بعضی دروازه و بعضی دیگر گل.
پرسید: برادر، قضیه این بانوان چیه ؟!
ـ بانوان ما نشد که بانو باشند. این «بانو» چیز خوبی نیست برادران. دنگ و فنگ زیاد دارد. ناز دارد عشوه دارد. دامن، دماغ و باسن و هزار و یک منطقه بیناموسی دیگر دارد!. این روزها معمولا بانوان را فقط ٢٤ ساعت دوست دارند که طبق آمار ارائه شده، ٦ ساعت آخرش حرف اول را میزند!. بانوان ما خیلی اذیت شدند. بر سرشان خورد، آمریکا حقشان را خورد و در بعض موارد حتی مردهشورشان را هم برد!. بانوان هم قاط زدند و دیگر نخواستند بانو باشند.
ـ بانوان ما سعی کردند پسر باشند. این پسران خیلی توپند برادران. عدهای لات، عدهای فدات و جمعی پخش و پلات. تا ٤ صبح بیرونند و تحقیقا بالای چشمشان ابرویی نیست. نه ناز دارند، نه عشوه. اپیلاسیون هم نمیگیرند!. همیشه حق با آنهاست و برخلاف بانوان، توسری، داد، نق، کتک و سنتور می زنند. بانوان ما هم گفتند: «Why Not ?» پس سیگار کشیدند و شلوارشان آب رفت. از روابط جنسی خود آزادانه حرف زدند و از نگارنده تقاضا کردند دوستشان بدارد.
شخص نگارنده ناز کرد و سر به دیار کفار گذاشت.
چندی بعد بانوان دیدند که خیلی به بیراهه زدند. پاچه شلوار هم حدی دارد!. پس وبلاگ زدند، روزنامه نوشتند و از طریق تلویزیون و ماهواره و غیره افکار خفن منتشر کردند. شعار دادند. موقتا ازدواج کردند و بعد تقاضای حق طلاق کردند. بعد کلی پیشنهاد کوبنده در جهت اصلاح دنیا و غیره ارائه دادند و کلی حال کردند.
گفتند: «لطف کنید وقتی در رابطه با بانوان حرف میزنید مراقب باشید که خدا مرگم بده یکوقت به روح و روان معصوم آنان خط نیفتد».
علی ایحال بانوان ما بانو بودند، پسر بودند. قرطی، مانکن، دانشجو، راننده، مطلقه، مکانیک، هنرپیشه، معلم و تیرانداز بودند. فقط هرچه بودند، خودشان نبودند.
این برادر...این است قضیه بانوان!.
قربان شما،
تا بعد...