یک داستان کوتاه:
سر کلاس یک بچهای از معلم اجازه گرفت و گفت «آقا ببخشید من جیش دارم!». معلم گفت «عزیزم نگو جیش دارم. بگو شماره یک دارم!». یک کم بعد یکی دیگه بلند شد و گفت «آقا ببخشید من کار بزرگ دارم.» معلم دوباره گفت « پسرم، نگو کار بزرگ. بگو شماره دو دارم». بچه اصفهانیه بلند شد و (با لهجه اصفهانی غلیظ) گفت «آقا اجازه، لطفا یه شماره بدین...باد افتادهس تو دلم!».
اومدیم بگیم کار کوچیک، کار بزرگ... برادر تندر، یک شماره بدین ما الان جنبش چندیم ؟