یکی بود، یکی دیگه شاید نبود...

یک ایران جون بود که خیلی ناز بود. شبها وقتی از سرکار می‌اومد خونه، پای شومینه لم می‌داد و سخن از آزادی و حقوق زنان بی‌پناه می‌گفت و صبحها زود از خونه می‌رفت تا با نیروگاه اتمی کوچولوی خودش بازی کنه. برای خودش تنهایی می‌گشت، اورانیم صیقل می‌داد، پایگاه اتمی می‌زد و وسط اون همه خاک و خل گل بازی می‌کرد.

بعد تو یکی از روزهای خدا، که نه دراز بود و نه کوتاه، نه سرد بود و نه گرم، همون وقتی که دایی انگلیس عصاری می‌کرد، بابا روسیه خراطی می‌کرد و عمو طالبان ناله و رقاصی می‌کرد، آمریکا جون اومد ببینه ایران داره چی کار می‌کنه....که آخ افتاد و دندونش شکست!.

بابا روسیه رفت خبر کرد، عمو طالبان کشت و پر کرد، دایی انگلیس پخت و پز کرد. عمو آمریکا گفت «آهای مال منو کی خورد ؟» از اون پشت یک صدایی اومد که:

ـ این ایرانی‌ها همه‌شون تروریستن!.

* ور نرو با مال ملت یا اخی       کو بسا گاو نر خواهد و کله خری!

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل