احتمالا اصلا نباید این موضوع رو تعمیم بدم و اینطور بزرگش کنم ولی هیچ دقت کردی اگه دختری خیلی ناراحت باشه...اگه اوضاع و زمونه برش سخت گذشته باشه و روحیه و اعتماد بنفسش رو از دست داده باشه...اگه زندگی باهاش بد تا کرده باشه و به میلش نبوده باشه و تو این همچین روز و زمانی اگه تو بری کنارش و توقع داشته باشی از سختی زمونه و بدیه روزگار برات تعریف کنه، می‌دونی چی خواهی شنید ؟

ـ می‌دونی، من خیلی زشتم!.

عجیب نیست ؟ در جا و زمانی که تو توقع داری چیزی کاملا متفاوت بشنوی، متوجه میشی تنها اثری که مشکلات زندگی بر روحیه ما داشته این بوده که باعث شده احساس کنیم «چقدر زشتیم».

ـ ستاره جون ؟ این کتاب رو می‌ذاری رو میز ؟!
ـ خدا مرگم بده...من چقدر زشتم!.

البته این خیلی بهتره چون به جای ۲ ساعت روضه خونی، شرح خوبی دنیا و گوزن نر و قناری عاشق و ساخت خانه محبت از آجر عشق، دوای دردمون فقط و فقط یک قوطی کرم پودر خواهد بود!.

* نظر به بی‌پایه و اساس بودن تئوری فوق و با توجه با خطرات جانی متعاقب و محتمل در آتیه و باز جهت پیشگیری از سلب نسبت اطرافیان مونث از شخص نگارنده، این تئوری تا اطلاع ثانوی در حد فرض باقی مانده و ادامه مطلب در اینجا صمیمانه درز گرفته خواهد شد!.

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل