دو نفر برای مادرشان نامه می‌نوشتند.

اولی نوشت:
ـ مادر عزیزم، سلام. نمی‌دونی چقدر حالم خرابه. هر روز صبح که از خواب بلند میشم، مجبورم نفس بکشم. اگه بدونی چقدر سخته!. فکر کنم همه سینه و ریه‌هام زخم شده باشه. نمی‌دونم هیچوقت تو عمرت نفس کشیدی یا نه، ولی اگه جای من بودی می‌فهمیدی چی می‌کشم…چی ؟ آره درست حدس زدی، نفس می‌کشم. خیلی سخته. از اون بدتر، هر روز باید برم سر کار زحمت بکشم و الان رفتم زیر بار کلی مسئولیت ولی هیچکس رو نداریم که تقصیر تنبلی‌ها و خرابی‌ها رو گردنش بندازم. آخه می‌دونی…به همکارم که نمی‌تونم بگم بی‌سواد آخه دکتره. اونم همش تقصیر این سیستم تحصیلی‌ خیلی خوب ماست. لعنتی! پول و سرمایه هم که تا دلت بخواد زیاد و فرصت و امکانات خوب هم که از آسمون می‌باره. اینطوری گردن شانس هم نمی‌تونم بندازم. آخوند و ملا هم که نداریم که به دنیا و اسلام گیر بدم. خب ؟ دیگه چی‌ موند ؟ هیچی!. همینه که موندم و فقط مجبورم نفس بکشم. دست رو دلم نذار…خیلی سخته بخدا…

این روزها همش یاد شما می‌کنم. آخه این امکانات و آینده بهتر چی بود که من گولش رو خوردم ؟ هان ؟! یادش بخیر قدیما با بچه‌ها چه گردش‌هایی که نرفتیم، چه غذاهایی که نخوردیم، چه شیطنت‌هایی که نکردیم. آخ چقدر دلم برای دستپخت شما تنگ شده. آخه می‌‌دونی بقیه دنیا که آدم نیستن!. مرده‌شور این پیشرفت و سیستم تحصیلی و امکانات رو ببره که همه مارو اسیر خودش کرده!. تمام دل‌خوشیم شده همین کامران و هومن…دیدی چقدر نازن ؟ پریشب داشتم با خودم فکر می‌کردم راز کارشون چیه ؟! شاید فردا براشون ایمیل بفرستم و بپرسم که اونها چطوری نفس می‌کشن!...دوران هم دوران قدیم بخدا…

پ.ن: راستی مادر. ببخشید اگر هر جمله‌ام رو ٦٠٠ بار تکرار نکردم و بازم ببخشید اگر بعد از هر کلمه یک «خــــــــــــــــب ؟؟» کشدار نگفتم. گمونم دارم خارجی میشم!.

دومی نوشت:
ـ سلام مادر. من خوبم!.


* گمونم اولی ایرانی بود، ولی مطمئن نیستم!.

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل