ـ راستی اون شلوارهایی که دیروز جمع کرده بودم کجا گذاشتی ؟ امروز عصر بعد از کار سر راه می‌خوام برم خونه مامان‌اینا که مامانم کمرشون رو برام گشاد کنه.
ـ خب چرا نمیدی من برات درستشون کنم ؟
ـ عزیز دفعه آخر یادت نیست ؟ گفتم «یکذره برام گشاد کن». شلوار خانواده‌اش کردی. من و بابام و داداشم توش جا می‌شدیم!.
ـ اینم عوض «دستت درد نکنه» است آره ؟ باشه. اصلا برو پیش همون مامان جونت.
ـ ای بابا چرا ناراحت میشی ؟ خب توام شلوارهات رو بده که مامانم کمرشون رو هم گشاد کنه.
ـ خدا مرگم بده سعید...منظورت اینه که من دارم چاق میشم ؟!

زن، موجود بسیار عجیبیست!.

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل