ـ خب چرا نمیدی من برات درستشون کنم ؟
ـ عزیز دفعه آخر یادت نیست ؟ گفتم «یکذره برام گشاد کن». شلوار خانوادهاش کردی. من و بابام و داداشم توش جا میشدیم!.
ـ اینم عوض «دستت درد نکنه» است آره ؟ باشه. اصلا برو پیش همون مامان جونت.
ـ ای بابا چرا ناراحت میشی ؟ خب توام شلوارهات رو بده که مامانم کمرشون رو هم گشاد کنه.
ـ خدا مرگم بده سعید...منظورت اینه که من دارم چاق میشم ؟!
زن، موجود بسیار عجیبیست!.