پارسال روز شکرگذاری (Thanksgiving day) تو فرودگاه و منتظر پرواز بغل دست دختری خوشگل و بانمک نشسته بودم. کتابی که دستم بود توجهش رو جلب کرد و سر صحبت باز شد. یادم میاد که کالیفرنیا زندگی می‌کرد، ٢٥ سالش بود و تصمیم داشت آتش‌نشان بشه. با هم حرف زدیم، خیلی دختر خوش‌کلامی بود ولی من به حساب بداخلاقی، خجالت، یا خستگی انتظار خیلی تحویلش نگرفتم. وقت رفتن بغلم کرد، آدرس ایمیلش رو بهم داد و گفت حتما باهاش تماس بگیرم.

وقتی رسیدم خونه با خودم فکر کردم که گنداخلاقیم چه وقتی عود کرده بود!. براش ایمیل دادم و گفتم «آهـــــــــــــــــــــای» و در یک سالی که گذشت اونچه شنیدم فقط اکوی صدای خودم بود.

امسال روز شکرگذاری در کمال ناباوری ازش ایمیل داشتم. نوشته بود سرش شلوغ بوده و اینور اونور آب می‌پاشیده دنیا خنک شه.

روز شکرگذاری، بابت ایمیل...گمونم باید بگم «خدایا شکرت!»...

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل