زمان: نصفه شب پریشب
مکان: یاهو مسنجر



ـ سلام خانومی! [چشمک چشمک] کی تورو انقدر خوشگلت کرده ؟
ـ یک مامان داشتم، یک بابا. اینها با هم خوابیدن. الانم بیست و خرده‌ای سال بعدشه!. چی میخوای ؟
ـ دوست دارم باهات آشنا بشم...بشناسمت...بیشتر با هم حرف بزنیم. باشه ؟
ـ نه. می‌خوام بخوابم. حوصله ندارم...دست از سرم بردار.
ـ جون جیگر...دوست داشتی منم اونجا بودم کنارت و بغلم می‌کردی می‌خوابیدیم ؟
ـ تو بدبخت گی! با تو بخوابم ؟
ـ من گی نیستم. چی میگی ؟
ـ آره ؟ برات ثابت می‌کنم گی هستی.
ـ ثابت کن.
ـ فیلم سوپر دوست داری ؟
ـ معلومه.
ـ فقط صحنه‌هایی رو نگاه می‌کنی که زن با زن باشه، یا زن با مرد رو هم نگاه می‌کنی ؟
ـ نه زن با مرد رو هم نگاه می‌کنم. چطور مگه ؟
ـ خب، دوست داری مرد اون صحنه معامله‌اش کوچیک و نازک باشه یا کلفت ؟
ـ معلومه. دلم می‌خواد معامله‌اش حسابی کلفت و باحال باشه...معامله نازک که آخه....

یکدفعه ساکت شد. غش غش زدم زیر خنده...

Comments (0)





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل