كنار چشمه سار
در سبزه و چمن
در نزد آبشار
هیچ نشانی ز گل نبود
شاكی نعره برآوردم
كه هان ای فلان فلان شده!
هی بهار
كو آن گلی كه زینت باغ و چمن از اوست ؟
آرام جواب داد خسته نسیمی رهگذر
های تو ای عاشق پریش
تا كی بچینی گل ؟
جفت جفت ؟
مفت مفت ؟!
گل رفت
گل مرد
ای كوفت!
گاه می اندیشم
خبر مرگ تو را به من چه كس می گوید؟
آن زمان كه خبر مرگ تو را
از كسی می شنوم، رویم را
كاش می دیدی
بشكن زدنم را
پی در پی
و كمی قر دادن
که چه خوب!
و تكان دادن ابرو كه
عجیب! عاقبت مرد؟
ای ول!
ای كاش میدیدی
حال دیگر دارم
شکمم مشکوک است!
شایدم در اعماق
می تراود شعری
نوری
حسی!
و چه موزون است آن
قافیه پشت ردیف
و جناس
بر لب پنجرهها می شیند
...
شكمم در درد است
...
تو در پی سوال
من در پی قضا
او دست بر كمر
و من دست به سوی آب
كاین پیچ و تاب
وای مامان!...