مینواید یک اشک
قطره میاحساسد
میسراید نغمه
لحظههایم همه تر
ثانیه مرطوب است
خوابهایم نمناک
وندر این خیسی سیال فضا
عشقهایم پوسید
به فاک رفت و گندید!
نمکش باید زد
شعرهایم بر آب
یا که نه
در جریان است احساس، شدید
و رقیب از بالا
سخت به من میخندد
آه اینجا یکی زندانیست!
فرجام میخواهد
نفس سینه من
آب از سر من رد شده است
یک وجب راهی نیست
تا صابون
دو قدم آن ور تر
خواب من ملعبه ماهی هاست
دفتر شعر مرا آب ببـُرد
قلم من اما
در چه گوری است ؟!
خدا میداند
شیرها را بستم
و تمنا کردم
خـــــــشــــــــک!
حوله ای، ابری، بادی
لحظه بر باد فنا
عشق مرطوب من اما
دست در دست رقیب
میخورد تاب بر بند زمان
دیگرم عرضی نیست
هوا بس ناجوانمردانه شرجیست