ساعت 7 بعد از ظهر، اواسط ماه مرداد، خیابان ولیعصر.

جوان با ماشینش (پراید سفید، حتما لازم نیست در داستان جوان بی ام و داشته باشه. پراید كافیه!) - ای بابا، عجب بدبختی‌ایه! هر روز اینجا شونصدتا داف وایساده. امروز پرنده پر نمی‌زنه.

یه كم نوار رو بلند می‌كنه و گاز میده. ناگهان چشمش به چیزی میفته كه درجا میگه «جـــــــون!». یه دختره تقریبا قد بلند، با مانتوی كوتاهِ شیری رنگ و روسری كرم و شلوار قهوه‌ای نوك‌ممه‌ای و كفش آجری رنگ در حال قدم زدنه. چشمانی داره كه با لنز به رنگ آبی در اومده و موهایی لخت و مشکی، رژ كم رنگ و خط چشم صاف انگار با خط‌كش كشیدن. ته خط چشم هم یه دفعه كج میشه. آقا مدلشه، به شما چه! روی پلك‌هاش هم یه چیز ریز مثل منجوق چسبونده. روی گونه‌های مصنوعیش هم رژ گونه خوش‌رنگی زده، خط لب كمرنگی هم بالای ماتیكش كشیده، ریمل لایت زده و مژه‌هاشو به زیبایی فر داده. ابروها رو هم مشخصا تاتو كرده، دماغشم عروسكی و برعكس اصلا تابلو نیست كه عمل كرده. سایه‌ای متناسب با آرایشش زده و با سینه‌هایی كه پارسال براش یوخده بزرگ كردنش و سایزش بر نویسنده هنوز معلوم نشده و خلاصه كنار خیابون در حال قدم زدنه. جوون كه از قضا ناجور هم پاچه‌خواره، سریع می‌زنه كنار.

- میتونم برسونمتون ؟

دختر پلك می‌زند و مژه‌های زیبای مصنوعیش رو به نمایش می‌گذارد. جوان در رو باز می‌كنه و تو دلش میگه «جون مادرت سوار شو!» سوار می‌شود. در این بین تو كون جوان مجلس لهو و لعبی با حركاتی موزون و آهنگین برگذار می‌شود. (ادامه مطلب حذف شد)

- سلام.
- سلام.
- خیلی وقت بود وایساده بودین؟
- نه.
- آهان، از این آهنگ خوشت میاد ؟
- بریتنی اسپیرز نداری ؟!
- چرا دارم.
- بذار.
- تو چی ؟

(دختر می‌خندد و جوان می‌فهمد كه یك شاه‌... اساسی سوار كرده. فلذا شخصا حال می‌كند و مجلس لهو و لعبی در...!)

- حالا بذارم یا نذارم ؟
- خرج داره.
- چند ؟
- كیلوبایتی داریم، ساعتی داریم.

(كیلوبایتی همون سیستم دوریه. یعنی مثلا یه دور، فلان قدر. ساعتی هم كه معلومه!)

- شبی ندارین؟
- چرا جونی.

(جوان گاز رو فشار می‌دهد و به طرف خونه‌شون واقع در سیدخندان می‌رود. مامان باباش رفتن دوبی فرش ایرانی بخرن!. خونه خالیه).

- بفرمایید.

داخل می‌شود و مانتو و روسریش را آویزان می‌كند. چشمهای جوان چهارتا می‌شود. دختر تاپ استخوانی رنگی پوشیده كه به تنش چسبیده و سینه‌های شهوت بارش گویی میخواهند پارچه را پاره كنند و راحت شوند. (خجالت بکش آقا، دستت رو بکش بیرون!) فاقِ شلوار كوتاه است و ناف زیبایی كه بالایش هم عكس تاج كوچكی تاتو شده معلوم است.

- ویسكی داری؟
- آره.

(و به طرف آشپزخانه هجوم می برد و با ظرفی كه روش نوشته «اسكاتلند» میاد بیرون).

ویسكی رو آرام آرام می‌خورند و جوان شروع می‌كند. ابتدا لب صداداری از دخترك می‌گیرد و شروع به درآوردن لباس دخترك میكند. اول از همه تاپ را در می‌آورد. یا خدا! این سینه است یا لاستیك زاپاس تریلی ؟ كمی با سینه‌های دختر بازی می‌كند و آرام آرام شلوار دختر را در می‌آورد. سوتین دخترک با رتگ تاپش ست است. جوان به جان دختر می‌افتد. بالا، پایین، چپ، راست، از جـــــــــلـــــــــو نــــــــظــــــــــام!....و با قدرت ادامه می‌دهد و دختر دست و پا می زند...آه، اوه، آی، آخیش...دوباره همه روش‌ها از اول. كمی ویسكی می‌خورن و جوان دوباره به جان دختر می ا‌فتد. جوان آدم بی‌جنبه‌ایست و دخترک مال مفت، نگاتیو ما نیز علف خرس. جوان با قدرتی باور نكردنی دوباره شروع می‌کند و كم كم دخترك هم دارد كم می‌آورد ولی جوان به طرز حیرت‌آوری ادامه می‌دهد...آه، اوه، آی، آخیش...(مرتیكه خر، ول كن. گاییدی هنرپیشه رو!... كات...از اول آقا) جوان از اول دوباره شروع می‌كند. همه كف كردن و دم و دستگاه فیلمبرداری و صدا برداری رو رها كردند و با تعجب و انگشت به دهان به جوان نگاه می‌كنند. نویسنده شدیدا گیج شده. جوان حالا دوباره پاهای دختر را روی شانه‌اش انداخته و ادامه می‌دهد. حالا دختر را دمر می‌خوابونه و یک خاک ازش می‌گیره!....بعد می‌خوابه رو زمین و دختره ‌رو می‌كشه رو خودش، حالا دختره ‌رو...عرق از سر و روش می‌ریزه ولی ول كن نیست. همه عوامل صحنه انگشت به دهان موندن.

و گوینده گفت «با قرصهای ما مانند این جوان از سكس لذت ببرید، كاملا گیاهی و بدون عوارض جانبی» (جوان از روی دختر بلند شده و سپس با چهره‌ای خندان چیزی را از جیبش در می‌آورد و به دوربین نشان می‌دهد. گوینده ادامه می‌دهد...) «قرص «كمر سازان»، با پروانه بهداشت و علامت استاندارد، كاملا طبیعی، تحت لیسانس پیتر اند جورج انگستان، با قدرتی باور نكردنی به شما قدرت سكسی باور نكردنی‌ می‌دهد. فقط یك بار امتحان كنید. كمر سازان...نامی كه می‌شناسید و به آن اطمینان دارید».

جوان دوباره به طرف دختر می‌رود...سپس به سمت تمامی عوامل صحنه‌ رفته و آنها را...تا کار دست کسی نداده، نویسنده فلنگ را می‌بندد...بابا یكی اینو جمعش كنه!).





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل