ـ من یک ناراحتی دارم و آن اینکه اصلا قرار نبود این چیزها به مردم گفته شود. توی ایمیل من در چند ماه گذشته تعدادی حکم و نامه و دستور حمله و عملیات انفجاری و از این جور چیزها گذاشته بودند. در این چند ماه من حتی وقت نکردم یکی از آن ها را درست و حسابی نگاه کنم. مثلا دیده بان حقوق بشر یک بیانیه داده بود در محکومیت ایران، ٧٣ صفحه!. عزیز دل، من که نمیرسم اینها را بخوانم. همینطور یک تورقی کردم، ولی واقعیتش را بخواهید امضا نکردم. بعدش یک طوری میشود میاندازند گردن آدم. شما فکر کنید اینطوری که این آقای محترم میگوید من لابد باید در ماه ٥٠٠ تا نامه از ٢٠٠ کشور را امضا کنم که میشود روزی ٣٠٠٠ نامه. آخر من ماشین امضا که نیستم!.. تازه، من از اول هم گفتم لطفا پای مرا به دعواهایتان نکشانید. میزنند همدیگر را میکشند میافتد گردن من و خانواده، این وسط هم فقط پای من گیر است. جان شما یک اطلاعیه آورده بودند از یکی از این گروههای بچه دانشجو برای حمله به سفارت انگلیس در تهران. دیدم دو تا آیه قرآن را عوضی نوشته. تازه انتظار دارند من زیر اطلاعیهشان را هم امضا کنم!.
ـ بسیاری از مردم از شما سوال میکنند چرا ظهور نمیکنید ؟ خیل مشتاقان شما هر هفته دعای ندبه میخوانند و هر روز دعای فرج میخوانند و از شما میخواهند ظهور کنید و با شمشیرتان گردن ستمگران را بزنید.
ـ اولا که دعای ندبه و دعای فرج الهی بخورد توی سرشان!. میخواهند من ظهور کنم، بعد مرا بگذارند سرکار و مجبورم کنند هر پپه بازی در این سالها درآوردند گردن بگیرم. من که نمیآیم بخاطر یک مشت کور و کچل با آبروی چند قرن خانوادهام بازی کنم!. چند سال پیش چند تا از همین آقایان قم جمع شدند و پیغام و پسغام دادند که من ظهور کنم. من میخواستم ببینم مزه دهنشان چیست. هنوز حرف از دهنم درنیامده شروع کردند به گریه و زاری و هی جیغ میزدند. بعد که ساکت شدند دیدم کلی شرط و شروط دارند. اولا که گفتند باید فورا آمریکا و اسرائیل را نابود کنم، انگار من نشستم روی نیروگاه هسته ای و هزار تا هواپیما دارم!. جوری از من حرف میزنند که مردم فکر میکنند من قاتلم و تنها کارم این است که ملت را بکشم!. به جان کافرتان قسم، از من انتظار دارند انقدر شما را بکشم که تا پای رکاب اسبم خون جمع شود. ای بیشعور! آخر عقلتان کجاست ؟ اگر با اره برقی هم سر ببرند اینقدر خون جمع نمیشود!. تازه، هر بچه دبستانی هم میداند که اگر خون کمی جمع شود فوراً منعقد میشود. آخرش هم میدانم. آرزوشان این است که من بیایم و همه مخالفانشان را نابود کنم و حکومت را بدهم دست شان. فکر میکنند من در غیبت هستم نمیدانم چه خبر است!. همان روز که پیشنهاد میکردند من ظهور کنم اولا میگفتند باید موهایت را کوتاه کنی، شلوار مشکی بپوشی با پیراهن سفید، کفش اسپورت بپوشی، یال اسبت را کوتاه کنی! آقاجان! شما را به پیغمبر بس کنید. اصلا من نمیخواهم ظهور کنم. زور است ؟!
ـ آیا فکر نمیکنید باید حساب امت حزب الله را از مسوولان جدا کرد ؟
ـ کاملا درست است. من همین فکر را میکنم. ولی به جان شما آنهایی که در خیابان میآیند از من انتظارات عجیب و غریبی دارند. یک مدتی بود من میخواستم ظهور کنم، دیدم شعار میدهند «برای دفن شهدا، بیا بیا». فهمیدم اینها میخواهند مرا بفرستند بهشت زهرا تا کار کفن و دفن انجام دهم!. من نمیفهمم، یعنی نباید بعد از ١٤٠٠ سال به کار تخصصی آدم اهمیت بدهند ؟! یعنی بعد از این مدت که من در غیبت بودم باید بیایم کفن و دفن کنم ؟ پدرسوختهها خجالت نمیکشید ؟!
ـ اما قبول کنید که مردم به شما احتیاج دارند.
ـ من این را قبول دارم. راستش را بخواهید بعد از اینکه من دیدم آقای ابطحی این همه از اینترنت حرف میزند، یک سری به وبلاگها زدم و بعضی نوشتهها که مربوط به من بود را خواندم. یک آقایی در وبلاگ نوشته بود «سلام آقای من، گیجم، منگ، خراب، له و لورده، بگذریم!». ده لامصب! چی چی بگذریم ؟! من نمیفهمم چرا هر دیوانه بازی را به دین نسبت میدهند ؟ آخر شما بگویید این طرز حرف زدن با اولاد پیغمبر است ؟ بعد هم، آدم وقتی گیج و منگ و له و لورده میشود یا باید آسپیرین بخورد یا برود پیش روانکاو. من که روانکاو نیستم!. یکی دیگر در همان وبلاگ نوشته «شما خبر دارین که تهران زلزله میآد یا نه ؟» خانم محترم! من امام غایب هستم، رئیس مرکز ژئوفیزیک دانشگاه تهران که نیستم!. ده آخر دهن آدم را باز میکنید دیگر...
ـ آیا فکر نمیکنید که اگر شما ظهور کنید مردم شرایط بهتری خواهند داشت ؟
ـ ای آقا، کدام مردم ؟ من فکر میکنم به محض اینکه ظهور کنم حداقل باید ٦ ماه کنفرانس مطبوعاتی برگزار کنم تا مردم بفهمند که سیاستهای من اصلا چیست و تازه مطمئن نیستم در این مدت امنیت داشته باشم. مردم میخواهند من هم وزیر امورخارجه باشم و توی دهن آمریکا بزنم و هم فرمانده جنگ باشم و اسرائیل را نابود کنم و هم رئیس درمانگاه باشم و هم ماشین چاپ و هم شاخص زلزله!. به جان عزیزت، هر روز کلی مریض میآورند جمکران تا من درمانشان کنم. بعد کسانی که در جمکران روضه میخوانند برای درمان میروند انگلیس!. ده آخر یزید کمرتان را بزند، بالاخره من سر پیازم یا ته پیاز ؟! واقعا من در کار این ملت ماندهام. چند سال است که هرجا میروم میبینم نوشتهاند «ادرکنی». ده آخر چی چی رو ادرکنی ؟! چی را باید درک کنم ؟ اینها خودشان نمیفهمند چه میگویند بعد من باید درکشان کنم. بخدا من هر کار میکنم از درک کارهای این مردم عاجزم. آخر من چطور شما را درک کنم ؟! از یک طرف چندهزار نفر از هواداران رهبری ثبت نام میکنند برای عملیات استشهادی، بعد رئیس قوه قضائیه که طرفدار رهبری است میگوید بعضیها میخواهند چهره خشنی از اسلام نشان دهند. به نظر شما من چطور باید این را درک کنم ؟! از یک طرف زور میزنند که با آمریکا رابطه برقرار کنند، از طرف دیگر عده ای را بخاطر طرفداری از برقراری رابطه با آمریکا میگیرند. بعد میگویند ادرکنی!. من که سهل است، خود حاج آقای بزرگ هم نمیتواند از کار اینها سر دربیاورد.
ـ چرا مردم را با ظهور خود روشن نمیکنید ؟
ـ آقای محترم! من در کنار این عاشقان احساس امنیت نمیکنم. در یک وبلاگ در وصف ما نوشته بودند که «چه خوش است جمال ظاهری شما را هم ببینیم و به صورتتان نظاره کنیم». آخر شما بگویید این طرز حرف زدن است ؟ آیا مردم فکر بد نمیکنند ؟ ای بیناموس، چه کار به جمال ظاهری من دارید ؟ خجالت هم چیز خوبی است. فرض بفرمایید لابد من اگر بخواهم ظهور کنم یک ساعت همه این آقایان با ریش و پشم میخواهند آدم را وسط خیابان ماچ مالی کنند. والله زشت است. خجالت بکشید. بخدا قباحت دارد. اخیرا مد شده، هرکسی برایشان هرکاری میکند میگویند«اجرت با آقا». ای بابا! چرا خودتان حسابش را نمیکنید ؟ به من چه ربطی دارد ؟ تازه از من انتظار دارند که مشکل همه مستضعفان و پابرهنگان را حل کنم، انگار من مالک کارخانه کفش نایک هستم!. از طرفی میگویند همه عاشق من هستند، بعد سایت غیراخلاقی ٣٥ هزار بیننده روزانه دارد و سایت ما روزانه ٥٠ تا ٦٠ عدد!.
ـ پیامی به ملت بدهید.
ـ من پیامی ندارم که بدهم. فقط میخواهم بگویم شما را به جان عزیزتان...رهایم کنید.