میگن وقتی خواستن تاریخ رو بنگارن اول پیرهن یوسف رو دادن دست باباش. اونم های های زده زیر گریه.
من میگم پیرهنش بوی تریاك می‌‌داده.

میگن تو ده ده بالا رسم بود هر دختری شب قبل ازدواجش با پسر کدخدا همبستر میشد و بعد باقی پسرهای ده شیون می‌کردن. شب اول عروسی پسر کدخدا که شد، خودکشی کرد.
شنیدم یه نامه از خودش جا گذاشته بود که «چرا زنم باید با پسر کدخدا همبستر شود ؟!»

از در پزشك قانونی که اومد بیرون از تو كیفش یه كتاب درآورد و باز كرد. « دنده چپ شكسته، بینی شكسته، انگشت سبابه دست چپ شكسته». قطره اشكش چکید رو گل خشک لای کتاب...
فکر کردم «قلب شكسته را چه باید كرد ؟!»

راستش یه مزاحم تلفنی بود، هر شب ساعت ٢ زنگ می زد فحش می‌داد. تلفنش عمومی بود نمیشد كاری كرد. جونم برات بگه، یکدفعه سگ شدیم رفتیم مخابرات آدرس تلفن عمومی رو با هزار بدبختی گیر آوردیم. ته شهر بود، آخرهای نازی آباد. فردا شب یكی رو گذاشتیم خونه پای تلفن سرشو گرم كنه و خودمون با سه چهارتا از بر و بچ رفتیم اونجا. طرفهای ٢ اومد پای تلفن و آقا ما هم مثل سگ زدیمش.
بعدا فهمیدم طرف اصلا اونشب زنگ نزده بود.

اخیرا شنیدم طبق آخرین تحقیقات دانشگاه MIT امریكای جهانخوار، عامل عقب ماندگی ملت ایران كشف شد.
گویا این ژن كه ژن كون گشادی ٥ نام گرفته، در ١٠٠ درصد جمعیت ایران دیده می‌شود.

خوندم یکی از زندانیان محکوم به اعدام، ٥ دقیقه قبل از تزریق سم از مسئول اعدام به طریق قانونی شکایت کرد. وی ادعا کرد مسئول اعدام به هنگام تزریق آمپول، محل تزریق را با پنبه الکل ضدعفونی نکرده بود. زندانی بیان داشت «مصرف الکل بهداشتی تنها یک امر انسان دوستانه و خیرخواهانه است. از دولت تقاضا دارم لطفا مرا عادلانه بکشد.»
گفته می‌شود پرونده شکایت این زندانی محکوم به اعدام از ٣ ماه پیش در جریان است.





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل