صحنه ـ مانور والفجر (نبرد هاگوارتز سابق!)
دامبلدور خطاب به مالفوی ـ پسرم، آخه خدا رو خوش میاد که من پیرمرد رو بکشی ؟ در سال سوم هاگوارتز در واحد دینیت مگه نخوندی که خداوند در قرآن فرمود احترام به پدر و مادر واجب است ؟!
شعر زمینه با صدای افتخاری ـ چه خطا سر زد از ما که در هاگوارتز بستی بر سیه لرد نشستی دل دوستان شکستی!
مالفوی ـ خفه شو!. به مرگ آقام اگه یک کلمه دیگه حرف بزنی همچین نفرینت میکنم پروستاتت باد کنه ها...
اسنیپ ناگهان سر میرسد ـ مالفوی، تو رو به امام زمان قسم چه غلطی داری میکنی ؟!
مالفوی ـ اسی، کرتیم. میخواستم یک حرکتی کنم خار و مادرشو نفرین کنم که سر رسیدی...
اسنیپ ـ مرگ من ؟!
مالفوی ـ به امام!
دامبلدور ـ اسنیپ، آخر چرا ؟ حقوق بازنشستگیت رو ندادم ؟ وام خونهات عقب افتاده ؟
اسنیپ ـ جان نثارم قربان، ولی لرد سیاه قول داده اگه حالت رو بگیریم ما رو با خانم بچهها یک سفر بفرسته دوبی.
دامبلدور ـ ابله!، تو که زن و بچه نداری.
اسنیپ ـ قربان از وقتی که حاجی تاریکی چشم امیدش را به جوانها دوخت ما هم دست بکار شدیم و با بلاتریکس خانم مشورت کردیم که اگر شبی یکی دو بار بلانسبت شما خاک بر سری کنیم هم جایمان در جنات بهشت محفوظ میشود و هم لرد سیاه...
مالفوی با فریاد ـ اسی، انقدر دری وری نگو. به جای وقت تلف کردن بزن هیکل امپریالیستیش رو نفرین کن که دل رهبر معظم شاد بشه!
هری ناگهان سر رسیده، فریاد میکشد ـ آهــــــای، به حق ۵ تن اگه بذارم به آقام دست بزنید. مالفوی، تو کافر جاسوس آلت دست استکبار...
مالفوی حرفش را قطع میکند ـ آی، اولا من کافر نیستم ولی کفار را دوست دارم!. بعد هم لرد سیاه قول داده سربازیم رو بندازه هاگزمید.
هری ـ ببینم، تو مگه از وقتی بابات لوسیوس رو انداختن اوین تک پسر نشدی ؟
مالفوی ـ چرا، ولی چون مقیم هاگوارتز نبودم قانونش به من اطلاق نمیشد. میدونی الان چند میلیون لیون باید به این دامبلدور پتیاره بدم تا بخرم ؟
هری ـ آخی، منم اگر لرد سیاه پدرم رو نکشته بود و عضو شهید نداشتم سهمیه بهم تعلق نمیگرفت. خب حالا چرا نمیری فوق بخونی ؟
مالفوی ـ قبول نشدم. یعنی میخواستم برم مالزی که...
اسنیپ با فریاد حرفش را قطع میکند ـ مالفوی، جان پیچت رو سرویس!. نفرینش میکنی یا بفرستمت دادگاه خانواده ور دل ننهات ؟!
رون و هرمیون سر میرسند. هرمیون فریاد میکشد ـ وای، خدا مرگم بده. شما خرس گندهها خجالت نمیکشید ؟ (رو به رون میکند) ببینم، تو یادت هست وقتی اومدیم بیرون من زیر گاز رو خاموش کردم یا نه ؟
رون ـ ساکت باش زن. ابتدا حجابت رو رعایت کرده سپس حواس هری رو پرت نکن.
هرمیون ـ خودت ساکت باش. چون من زنم حق اظهار نظر ندارم ؟! خرجی که نمیدی. دست بزن هم که داری. شب هم وقتی کارت تموم میشه پشتت رو میکنی به من خرخر میکنی. برای چی باید به حرفت گوش بدهم ؟
رون ـ ببینم. تو اخلاق داری ؟ پول داری ؟
هرمیون ـ نه.
رون ـ سر و باسن داری ؟
هرمیون ـ نه.
رون ـ پس ای قرمدنگ! برای چه من باید به تو توجه کنم ؟
هرمیون ـ چون در این سناریو من مدافع حقوق زنان بیپناهم. (اشک در چشمان دخترکای تماشاچی حلقه زده، جمیعا آه میکشند. دوربین روی سینههای هرمیون زوم میکند و او ادامه میدهد) چه بسیار شبها که من...
(دامبلدور ناگهان با صدای بلندی میگوزد!)
اسنیپ فریاد میزند ـ مالفوی، حیا کن! این نفرین رو از لرد سیاه یاد گرفتی ؟ کارو تموم کن.
مالفوی شروع به نفرین کردن میکند ـ پروتگوه تو گورت!، الهی به خاک سیاه بشینی، مادرت داغت رو ببینه، به زمین گرم بخوری. الهی کارت تو اداره نظام وظیفه گیر کنه. الهی بری تو صف مرغ کوپنی. کاش رو راه فرحزاد گم شی. الهی زن بگیری!...
در اینجا دامبلدور سکته خفنی زده و میمیرد. هری با بغضی خفه در گلو بالای سرش زانو میزند و رون درحالیکه روی هری افتاده ضجه میزند ـ هــــری سیدت رو بردن هــری!
تبلیغ فیلم را قطع میکند ـ آیا بواسیر دارید ؟ آیا از باد شکم و عاروقهای بیجا ناراحتید ؟ آیا سرطان کبد و سوزاک دارید ؟ به جهنم. هر غلطی میکنید لامپ اضافی را خاموش کنید. با تشکر، دفتر روابط عمومی سازمان حمایت از جادوهای تخمی!