امروز عصر با معصومیت کامل مشغول کار بودم، ناغافل از اینکه بی توجه به آخرتم گر گر در آتش جهنم می سوختم. دختر و پسری حدودا ٢٥-٣٠ ساله پشت در بودند و من را به پرستش خدای یگانه دعوت کردند. وقتی اعتراف کردم که اصلاً از بیخ و بن با خدا مشکل داشته که هیچ، تنها چیزی که در عمرم پرستیده ام گیتار کرک همت بوده و لا غیر، دخترک گفت «نه نه، ما می خواستیم با شما راجب خدای مونث صحبت کنیم، در واقع عروس خدا که خب اورشلیم است».

داشتم با خودم فکر می کردم «این مدافعان حقوق زنان هم شورش را درآوردند ها. ملت هنوز برای پاسپورت گرفتن و دستشویی رفتن باید از شوورشان اجازه بگیرند، اونوقت نه گذاشته و برداشته دخترک واسه خدا آستین بالا زده. بهتر نیست اول مشکلات روی زمین را حل کنیم، بعداً سر جنسیت ملکوت چونه بزنیم ؟»

که پسر گفت «خب اگر به خدا اعتقاد ندارید می تونیم از اول شروع کنیم. مشکل شما چیست ؟» گفتم «اصولاً با کلمه اعتقاد مشکل دارم». گفت «چرا ؟» گفتم «بر اساس دلیل و منطق نیست». گفت «نه نه. خدا همه کارهایش را با دلیل و منطق انجام می دهد. آیا شما خبر دارید که مسیح در سال ١٩٤٨ از ملکوت به زمین برگشت و دوباره ظهور کرد ؟»

در را به رویش بستم. یا انگلیسی من افتضاح است، یا قبل از هرچیز باید راجب مفهوم منطق با هم صحبت کنیم.

I’m sure this goes against everything you’ve been taught, but right and wrong do exist. Just ‘cause you don’t know what the right answer is—maybe there’s even no way you could know what the right answer is—doesn’t make your answer right or even okay.

It’s much simpler than that: it’s just plain wrong.

House M.D, Season 1-21: Three Stories





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل