توی تاکسی نشسته بودم که با لهجه غلیظ ترکی گفت «آقا، هفتَه ای پیش که شوما نبودی، داشتم می رفتم که یهو این خانومه از پـَـیاده رو خودَشه پرت کرد زیر ماشین. نــَمیدونم با شوهرش دعواش شده بوده یا چی بوده. مردکه زنه رو می زد آآ، تا می خورد وسط خیابون داشت می زدش. اصلاً نمی دانم چی شد که یهو خدا رحم کرد زدم رو ترمز. گفتم خانمه، آخـَـر چــیرا ؟ آقا، باور کنی آآ، اگر من این خانومه را زیر گــرفتــَه بودم، همون شوهره که داشت می زدش الانه خِـر منه گرفته بود. خدا امواتت را رحمت کونه، ترمز ایچیکه روغن؛ اگر نداشتم چه میشد ؟ هیچی، همونجا یه راست رفتم خونه خوابیدم. گفتم آللهم، من دیگـَـه ایمروزه ها، کار نمی کونم. فرداش هم ساعت ١١ تازَه از خانه اومدم بیرون. باور نمی کونی، اصلاً دیگه دوس ندارم از اون خیابونه برم ».
خانمی از صندلی عقب گفت «این چه حرفیه آقا ؟ وسط خیابون می زدش ؟ غلط کرد. خشونت علیه زنان، حقوق بشر، تبعیض جنسی، تساوی حقوق رجال و نسا، (رو به من کرد) درست نمیگم آقا ؟»
داشتم فکر می کردم عجب تبلیغ توپی برای روغن ترمزه می تونست باشه.