در رو که بست، راننده پرسید «داداش، اون جلویی هم که واست چراغ زد. می رفت آزادی ها، چرا سوار نشدی ؟»

گفت «به دو دلیل. دو تا خانم صندلی عقب بار زده بود، تا خرخره آرایش کرده بودن. حدس زدم یارو قبلش با دیور دوش گرفته، منم اگر سوار شم با میگرن انگار باید پیاده شم. دوماً، وقتی چشمم افتاد تو چشم زنه، احساس گناه داشت خفه اش می کرد. خراب نبود ها، ولی می دونست هرکسی پژوئه رو ببینه با دو تا سکسی صندلی عقب، خب معلومه چه فکری می کنه ولی اگه من سوار می شدم یه نفس راحت می کشید، چون اون موقع این انگ و شک فاحشگی از روش برداشته میشد. منم گذاشتم بترکه».

راننده گفت «آقا، خوبی ؟!»





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل