توی تاکسی نشسته بودم که گوینده رادیو گفت « خدمت شنوندگان عزیز عرض کنم که چندی پیش در محدوده شهرک غرب قاپ زنی سوار بر موتور قصد ربودن کیف خانمی را داشت که این خانم، که از قضا جزو قهرمانان کاراته تهران هم هستند، با یک حرکت رزمی فوق العاده چنان ضربه ای به این موتور سوار می زنن که از روی موتور پرت میشه پایین. خشمگین و عصبانی، این آقای موتور سوار در اونجا قمه ای می کشه که به این خانم حمله کنه ولی این شیرزن نه تنها قمه رو از دستش می گیره بلکه به دنبالش می دوه و در نهایت در کوچه ای بن بست دمار از روزگار دزد در میاره! من از همینجا به این زن قهرمان آفرین و خسته نباشید میگم. »
راننده گفت «مزخرف میگه ها....دمار از روزگارش در آورده!...قمه رو از دستش کشیده.! پوف...لابد یارو از این جوجه شیره ای های نزار بوده که زنه اینطوری بهش ضربه زده، وگرنه آخه مگه یه زن پیزوری می تونه...؟»
از ماشین که پیاده شدم، دو تا کوچه پایین تر خانم راننده ای پشت پراید از کوچه فرعی ناگهان پیچید و محکم کوبید به در سمت راننده تاکسی به شکلی که ماشین تقریبا از وسط تا شد.
گمانم یه زن پیزوری هم بتواند. اینکه چطوری بحث دیگریست.