خدا پدر و مادر لارس راسموسن و اخوی اش را بیامرزد که کلنگ Google Map را زدند. دیگر فقط کم مانده رنگ زیر شلواری آبدارچی شرکت کرایه دهنده ماشینم را دربیارن! هیچ بعید نیست که بعد از چرخ و آتش، این سومین اختراع خفن بشریت باشد که واقعا بدون آن نمی دونستم چه باید بکنم. البته از حق نگذریم؛ حدود ١٠٠ کیلومتری در مقاطع مختلف گم شدم، ولی بیشتر تقصیر من بود تا گوگل. این میدونک های بین راه خیلی نامردند. تا چشم بهم بزنی می بینی اوه اوه، اشتباه پیچیدی و به جای اتوبان و سواحل جینگول بلا، سر از مزارع گندم با بوی پهن انواع و اقسام حیوانات مزرعه ای درآوردی!

همه چیز خیلی خوب پیش رفت. با گلف، چیزی حدود ٧ ساعت و ٦٠٠ کیلومتری در راه بودم که واقعا قشنگ بود. بی نهایت سرسبز و جنگلی و بعضی جاها هم کوهستانی و خنک. برخلاف آنچه که توقع داشتم، دنده عوض کردن چه حالی می داد. تنها ایرادم فعلا اینست که وقت پارک کردن یادم می رفت کلاچ هم بنده خدا آدم است! ولی خیلی خیلی بهتر از آنچه که فکر می کردم بودم. راهش، اتوبان به آن شکل مدرن نداشت ولی ١٢٠ تا ١٤٠ تا را قشنگ با دنده ٥ میشد پر کرد. هرچه بیشتر به جنوب و کنار دریا نزدیک می شدم خونه ها قدیمی تر و ویلایی تر و هوا مرطوب و سنگین تر میشد. ٦٠ کیلومتر آخر را علی اللهی به سمت شهر آمدم و اینور بگرد، اونور بگرد، یهو دیدم هتل جلویم سبز شد. تا نیم ساعتی هنوز در شک بودم که واقعا اینجاست ؟! دقیقا یک ده مدرن است.

کل شهر را با ماشین شاید با ٢ ساعت بتوان گشت زد. خیابانهای تو درتو و بعضا سنگفرشش را خیلی زود میشه یاد گرفت، تنها ایرادش اینست که چون اسامی عجیب غریب دارند با حروفی که به راحتی نمی شود تلفظ کرد، مجبور شدم نشانه بگذارم که یادم نره. میدون جلوی هتلم فاطمیست و یک کم اونورترش تالار وحدت و بغلش رستوران شمعدان و یک کم جلوتر مصلی که اتفاقا روبروش تیراژه است و پشتش میدان امام حسین که روبرویش ایستگاه اتوبوس دانشگاه. خودمانیم، این میدان امام حسین عجب جای سکسی است ها!

دور تا دورم دریای بالتیک، قایق های بادبانی بزرگ و ملت مایوپوش مو سفید-طلایی خوش اخلاق و خوش برخورد. امروز که رفته بودم بنزین بزنم و سیم کارت بخرم کم چرخ زدم و عکس گرفتم. راستش، برای منی که سالها جهانخوار بودم، ساختمان دانشکده این ده، کمی عجیب و غیرقابل هضمه ولی فکر می کنم به زودی به آرامش اینجا عادت کنم. ساختار شهر، من را تقریبا یاد وین می اندازد. مرکزی شلوغ و پر از آلات و موسسات فرهنگی و سیاحتی – توریستی...و بعد حومه ای خنک و سرسبز و آرام. گرچه اینطور که فهمیدم این آخر هفته گویا لب دریا برنامه ای و مسابقه ایست که انقدر اینجا شلوغست. وگرنه، اگر همین چهارتا آدم هم بروند، واقعا انگار ما در آلکاتراس هستیم؛ سوای انفرادی، جیره غذایی و تجاوزات جنسی اش البته!

- در راه، رادیو کلی آهنگ قشنگ Upbeat گذاشت. نمی دانم از فرکانس بود یا چی، ولی اینطور که به نظر می رسد ملت عاشق Techno و Dance هستند.





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل