به قول بچه خواهرم [ق.ب] «بی-شین بی-نیم بـــــــــــــــــــاه!»
اولاً ما در انقلاب و اعتراضات هم باید مودبانه بهم تعارف کنیم ؟
ـ خواهش می کنم. قصور از منه. شما که خیلی گلین.
ـ قربونت برم، تقصیر از ماست که اشتباه کردیم.
ـ این حرفها چیه عزیزم ؟ ما خریم نفهمیدیم.
ـ ای بابا. نه تورو خدا، چطوری از خجالت تون در بیاییم ؟
ـ اختیار دارین. مادر جان امشب منزل هستن ؟!
دوما، ببین برادر. ما اول دو ساعت فکر کردیم، بعدش لواشک خوردیم. برنامه ریختیم، بعد بستنی خوردیم. نقشه کشیدیم بیانیه دادیم، آب انار خوردیم. بعد شما وسط معرکه یه کاره اومدی میگی نخوریم ؟ ده، پس چه گهی بخوریم ؟!
سوما اخوی (یا خواهر محترمه)، اینا ایرونی ان. شش ماهشون بود جیغ می زدن، باباهه می گفت «بچه باید درست تربیت شه با ادب باشه». ده سالگی چرخ می زدن، خواهره می گفت «آدم می خواد بیاد تو اتاق اول در می زنه». بعد دیپلم رفتن سربازی، شنیدن راه مرد شدن از کچلیه. دختر بازی کردن، نی ناش ناشه گفت «چی ؟ پراید ؟ بوگلاتی کمتر نگاهتم نمی کنم». زن گرفتن، مامانه گفت «رفتیم خواستگاری آقا باش». داداش، حالا ما خودمون اصلاحاتمونو شروع نکردیم. بقیه که از ما شروع کردن! مگه ما و شما داره ؟ عشق و حالتون جای دیگه است، غسلش تو چایی ما ؟!