در سمینار «روش تحقیق» نشسته بودم و با عصبانیت سبیل هام رو می جویدم. سخنران، یکی از محققان برجسته ای بود که راه می رفت و ازش مقاله می ریخت. من تقریبا ردیف یکی مونده به آخر دراز! کشیده بودم و بدون کمترین توجهی به سخنان استاد که می فرمود «هدف اصلی تحقیق، تولید دانش جدید است» کتاب می خوندم که یکدفعه چیزی شنیدم که سر جام صاف شدم. گفت «بیایید اول تفاوت تحقیق با مهندسی را بررسی کنیم. ما در تحقیق قصدمان بررسی و تولید دانش جدید است، درحالیکه مهندسین نرم افزار معمولا از این دانش استفاده می کنند تا راه حل خاصی برای مشکلی که با آن دست به گریبان هستند طراحی کنند. بنابراین دید ما در اینجا به عنوان یک محقق کاملا نظری، تئوریکال و آکادمیک است درحالیکه آنها بیشتر به جنبه های عملی قضیه توجه دارند». دستم را بالا بردم و سرش را به نشانه موافقت با سوال من تکان داد. پرسیدم «با توجه به تعریفی که شما کردید و صحبت هایی که قبلا در رابطه با صداقت و عدم سرقت ادبی و ارائه صحیح اطلاعات داشتید، می تونم سوال کنم که بر این اساس چرا نام رشته ما "مهندسی نرم افزار" انتخاب شده ؟ آیا عنوان "تحقیقِ نرم افزار" مناسب تر نبود ؟ آیا برای افرادی مثل من که کوچکترین علاقه ای به تحقیق مخصوصا با این دید و روشی که شما گفتید ندارند، ارائه این رشته تحت تیتر دروغین آن نوعی سرقت و فریب حاضرین و متقاضیان این رشته نیست ؟ آیا این صادقانه است که مایی که فردا تحت نام مهندس نرم افزار از این رشته فارغ التحصیل و جایی در آینده مشغول به کار خواهیم شد، نام "مهندس" را به روی خودمان بگذاریم درحالیکه آنچه به ما یاد داده شده نهایتاً خیلی زور بزند به عنوان "محقق" بسنده می کند ؟! این فریبکاری اینجا، بطور غیر مستقیم منجر به دروغگویی ما هم در آینده به دوستان و روسایمان خواهد شد. به زعم شما اینطور نیست ؟»
جوابی نداشت. نه من انتظاری داشتم و شاید او هم توقع همچین سوالی را نداشت. خب، از کسی که سالیان سال با افراد و دانشجویانی سر و کله زده که سر کلاس عصا قورت داده اند و از استاد غول ساخته اند و حق پلک زدن نداشته اند و دست به سینه طوطی وار نشسته اند و نوشتند و در قاموسشان تولید مساویست با کپی...نمی دونم، شاید بیشتر گفتم که دلم خنک شود.
بعد از سالها، برای من ذره ای تردید باقی نمانده که درصد بسیار بالایی از تحصیلات آکادمیک فقط و فقط یک اتلاف وقت کاملا بیهوده است و دور ریختنِ بی جهت پول، وقت و به خاک کشیدن حوصله و روحیه. برای من مهم نیست که شما در آکسفورد هستید یا لحاف دوزی قرچه، چقدر شهریه دادید، رتبه موسسه تان کجاست، رشته تان چیست و الخ. انکار نمی کنم که مزایایی دارد، ولی تقریبا هیچ کدام از آنها ربطی به تحصیل و تعریفی که محقق ما کرد ندارد. درصد بسیار بالایی از ما محصلیم، نه بخاطر اینکه تا اسم تحقیق و علم را می شنویم لپمان محض خاطر علم گل می اندازد بلکه بخاطر اینکه از موقعیت اجتماعی، میزان حقوق و نگاه و برداشتی که دوستان، والدین و جامعه به ما خواهند داشت لذت می بریم. درس می خوانیم چون کار بهتری نداریم، چون قصد مهاجرت و اقامت داریم، دنبال پولیم و چون پی دوست یابی هستیم و یا قصد فرار از زندگی خسته کننده و تکراری گذشته مان را داریم...
به نقل از دوست محققمان، یکی از اصول اولیه به هنگام شروع یک پروژه تحقیقاتی بررسی نتایج و آزمایشات گذشتگان و شناسایی شکاف و یا اشکالی خاکستریست که قبلا بدان پرداخته نشده باشد. منم به عنوان یک محقق اصولگرا! وقتی ٩ سال سابقه ام را در این رشته بررسی می کنم می بینم که از ١٠٠ کلاس، سمینار و مجمعی که در آن شرکت داشته ام شاید ١٠ تایش واقعا به دردم خورده اند؛ که از ١٠٠٠ نفری که طرف صحبت من بوده اند، تقریبا همگی متفق القول با من هم عقیده بوده اند و این دقیقا همان چیزیست که من را عصبی می کند!...که این دوستان به ظاهر محققِ انتهای راه دانشِ یه-موضوع-میگم-تا-مقاله-ازش-درمیاد، آیا کورند و وضعیت موجود را نمی بینند ؟ یا احمقند و درک نمی کنند ؟ یا خائنند و به خودشان هم دروغ می گویند ؟
هیچ ایده ای و نظری و دیدگاهی هرچقدر هم خفن، جدید و فوق العاده باشد به خودی خود هرگز ارزشی در بر ندارد مگر آنکه فرصت استفاده از آن در جایی پیدا شود. منظورم اصلا این نیست که اصل تحقیق وقت تلف کردن است و ما مهندسین خداییم! فقط می خواهم بگویم که بیایید کلاغ رنگ شده جای قناری نفروشیم. نه مزخرفاتی که شما به ما قالب می کنید و نه ویرگول و نقطه و فونت و ستون و پاراگرافی که گیر شما و فلان ژورنال خزعبل است، کوچکترین منافاتی با واقعیت ندارد.
که ما خاکيم، خالص، سر به راه
پيش همه جز بی مراميم مث شما
تو شکسته شدی، خودتم وافقی
يه کم واسه خودت ارزش قائل شو آقا