والله گیر من این نیست که چرا بیرونم کردن. با اینکه هیچ کس اونجا نبود بنده خدا راست می گفت ولی اون چیزی که فکر من رو درگیر کرد نحوه برخوردش بود. پیش خودش نگفت «این یارو یه دلیل داشت که بخاطرش می اومد کلیسا. یعنی اونم ازش بگیریم ؟» من اگه جاش بودم به من نمی گفتم «جمعش کن، مورد منکراتی عمو جون». می گفتم «اه، موسیقی دوست دارین شما ؟ چه جالب، خود مسیح هم انتهای نی ناش ناش بود. یکشنبه دوس داری بیایی اینجا پارتی پارتی ؟!» (در اینجا چشمکی خبیثانه به سرایدار می زند و او با لبخندی مرموز بر لب کلید در را به میخی روی دیوار آویزان می کند)
حالا ما که انسان فرهیخته ای هستیم ولی اگه یکشنبه جای کلیسایی که میشد بریم، می رفتیم بیرون و گول می خوردیم و به فساد کشیده می شدیم کی باهاس جواب پس میداد ؟ واسه همین میگم دیگه...