می گفت «کودکانی که در بچگی توسط والدین خود اذیت و آزار شدن و محرومیت کشیدن، وقتی بزرگ میشن همه شون سعی می کنن زورکی بچه شون آرزوهای نداشته و از دست رفته شون رو برآورده کنه و اجبار اجبار که بیا هرچی من نداشتم مال تو و بعدش منت میذارن که زمون ما کمودور هم تو کمد بود و شما ها که دیگه...و اینا».
شاید، ولی همون پدر مادرها می دونن دقیقا با بچه شون چی کار هم
نکنن که دق مرگ و سرخورده و عقده ای نشه و پس فردا که بزرگ شد نخواد بچه اش رو مورد اذیت و شکنجه و محرومیت قرار بده که بعد اون بچه هه بخواد بزرگ شه و زورکی...
یعنی می خوام بگم، حالیته ؟