مشکل این نیست که چه کار کنم. مشکل دقیقا اینجاست که چرا بکنم! دوستی داشتم ١١-١٠سال پیش در کانادا، دائم الخمر بود. خونه خواهرش زندگی می کرد و اینطوری بود که شبها مجبور می شدن در قفسه مشروبات رو قفل کنن و کلیدش رو قورت بدن که این نصفه شب قاط نزده و نره سر وقتشون. می گفت مشکلم اینه که اگه باید برم سر کار، می خوام بدونم این همه جونی که می کنم ماله اینه که یه خونه دارم، یه دلخوشی دارم که پولمو بابت خریدن و گذاشتن این تابلو نقاشی کوفتی رو دیوارش هدر بدم و بعدا باهاش حال کنم. شده قضیه من. نه که لذت نبرما، نه. مشکل اینجاست که من هرکاری دلم بخواد می تونم بکنم!. زحمت و تقلاش دیگه برام از بین رفته، شاید چون تو ده سال گذشته بدجور موتور سوزوندم. باید یواش تر می رفتم. میگه برو BMW بخر، روسی یاد بگیر، برو ماداگاسکار. نه دادا، قرار نیست که دنیا رو فتح کنم. فقط، کارایی که دوس داشتم بکنم ته کشیده. اصلا شاید اشکال نقشه داشتن همینه. وقتی می رسی به آخرش ببینی چی میشه که چه خبره، می بینی هیچی. زرشک. خب که چی ؟ ضد حاله دیگه. یارو میگه آقا اگه اون دنیا باشه چی ؟ بکن توشه آخرتت باشه جوون. دروغه، آقا. دروغه. من که شخصا فکر می کنم وقتی مُردم می رسم سر برزخ، جای خدا یه مارمولک نشسته رو سنگم سر دوراهی، با یه کلاه شاپو و از اون سیگار برگ کلفت ها که تو قلعه حیوانات خوکها می کشیدن...میگه خوب اسگل شدی ها، منگول...ولی آخه اینم شد استدلال ؟ فقط جواب رو به تاخیر می اندازه. حالا گیرم رفتم جهنم...یا جهنم...نشستیم تخته نرد زدیم، چغول چغول بازی کردیم، یکی هم اون وسط نیمرو ملچ مولوچ می کرد، وسط بازی هم موبایلش زنگ می زد. یعنی من اگه خدا بودم سعی نمی کردم یه مشت دلخوشی یا عذاب و کون سوزی رو بریزم تو بهشت و جهنم واسه همه، بگم بچرید و بسوزید که از برای آدم حسابی هاتون نشانه ای قرار دادیم...نشونه چیه، یعنی هروقت دودش دراومد دیگه. ناز بشی تو! سیستم کمونیستی که نمیشه، برای همه یکسان باشه. باید لذت ها و چوب-تو-ماتحت رفتن ها رو مطابق با سلیقه شخصی هرکسی تنظیم کرد. ولی خب بعدش چی ؟ آخرش که چی ؟ باید به اتفاق خفنی واسم بیفته، مثل این باپتیست ها که نیم ساعت هواگیری می کنن ادعاشون میشه نجات پیدا کردن. مثلا هدف زندگیم رو بذارم رو کشتن خون آشاما، یا مثلا در اثر یه تصادف ناجور برم تو کما، یه شاه داف خفن با یه ماتیز بزنه شل و پلم کنه، همون طرفهای میرزای شیرازی. از همونا که بچگی محل سگ بهم نمی دادن. بعد عقلم از کار بیفته، قلبم ضربان نداشته باشه، مجاری ادرارم بند بیاد. Ctrl+Alt+Delete دیگه. یه نیم ساعتی برم تو اون هاله نوره ببینم مارمولکه حرف حسابش چیه. لابد نشسته چراغ قوه می اندازه. یارانه ها که شوخی بردار نیست دادا، یعنی چیز، مارمولی جان. اصلا گیرم که رفتم، چه فایده...بعد که برگردم ملت میگن چی شد ؟ همینا که همیشه تو همه چی یه معجزه می بینن، دست خدا رو. دیوار حموم عمومی که نم پس میده میگن معظم اله ظهور کرد، تو پیراشکی عکس مسیح می بینن. بدبختی مسیح هم نیست بگه آخه کونی، آدم با روزی چار حبه زیتون خوردن انقدر چاق میشه ؟ آخه میگن دوربین حداقل ده پوند به وزن آدم اضافه می کنه. چه می دونم...میام از مارمولکه میگم، ملت میگن جل الچنگول، ووندربار. آخه عربی آلمانی رو که قاطی کنی خیلی کلاسه. ده، دیدم که میگم. میگن فارسی حرف می زدین ؟ یکی نیست بگه آخه الاغ، من که فارسی بلدم. این میشه معجزه مارمولک که*. بعد دافه میاد میگه آقای دکتر، عشقم حالش خوبه ؟ دکترم عکس CT Scan رو نیگاه می کنه میگه یه ده پوندی اضافه وزن داره ولی دماغش خیلی وقته گرفته، کیپِ کیپ. یعنی زنگ زده بودم پشتیبانی، یارو گفت خط از مرکز خرابه. دکتره فکر می کنه قبل از اینکه بگه چرا در خواب حال خفگی و مرگ به من دست میده اول باید با هشتادتا آزمایش و MRI قانعش کنم. بهش میگم دکتر جان، خدا وکیلی منو نیگاه می کنی قیافه یه آدم زنده رو می بینی ؟ خیلی وقت است علائم حیاتی ام افقی ان ولی لامصب بی دلیل که چیزی رو باور نمی کنه. بنده خدا تقصیری نداره، ایمانش بگی نگی ضعیفه. اتفاقا مسیح هم معضل مشابهی داشت. هی بهش گفتن از برای ما نشانه ای بیاور، یا مسیح. اونم گفت روح مقدس کمرتونو بزنه بی لیاقت ها. این کونی مُرده که نیم ساعته نشسته جلو روتون زیتون های منو می خوره دست خره ؟ بعد چون از اون حرف بدا زده بود چسبوندش به چوب آدم شه...که نشد. کی شده که اون شه ؟ نمی دونم، یعنی اصلا طبیعی نیست. جریان اون مرغاست تو هایپر استار. یکی بود، کاشکی نبود. دوتا مرغ بودن که یکیشون نرمال بود ولی اون یکی اختلالات شخصیتی داشت. کلیداشو جا می ذاشت، نوار خام گوش می داد، اخلاقش تند بود. فکر می کرد همه خروسا عاشقشن و انتهای احساسه، واسه همینم هی از گودر مطلب می دزدید می ذاشت رو فیس بوک، جوجه موجه ها هم لایک می زدن. ده، خب همین کارا رو کرد که جفتشون رو سر بریدن، سوخاری کردن. رو مــِـنو هم بعدا نوشتن مرغ نرمال ٣٥٠٠، مرغ تند ٢٠٠٠. خودم دیدم که میگم. آره.

* کپی رایت احمد کسروی و مابقی کاملا محفوظ است.





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل