فقط منتظر هاوس هستم. عزیــــــــــــــــزم!
الان در منزل تنها نشسته ام. هیچ کاری هم ندارم و نمی خوام بکنم. خسته شدم بابا، پدرمو درآوردن! فقط ولوجان هستم، از سرمای هوا لذت می برم. من خیلی سرمایی ام، به شرطی که آدم وسایل و ابزار گرم شدن رو داشته باشه، وگرنه کون پاره است. نه مثل خونه ما که صبح یکی بلند میشه میگه آقا پنجره ها و درها رو باز کنید هوای تازه بیاد، ما هم زیر شونصدتا لحاف و پتو و فلان بخزیم، بخاری رو هم روشن کنیم که خراب باشه و باد سرد بده بیرون! تازه خونه ما هم بد خونه نیست، خرت و پرت توش زیاده ولی اونجوری که من دوس دارم نیست. آدم توش چندان احساس راحتی نمی کنه، سوای اینه که اول از همه چیز، خب...باید...خوشگل باشه!
امیدوارم قضیه گلی هم تموم شه بره. خسته شدم بابا، اصلن به هر دلیل مزخرفی هر کاری کرده که کرده. به ما چه؟ کلا به نظرم میاد ما ایرانیا عادت نداریم هموطنان عزیز رو عریان ببینیم. جذابیتش بیشتر بخاطر تازگیشه، وگرنه بوب که همه جا بوب می باشد و لا غیر.
هی، گفتم بوب و داغ دلم تازه شد. ای خواهر...هی!
پ.ن: وسوسه شدم برم این بازی پلیدی مقیم! رو نصب کنم ببینم چیه، بلکه یه حالی ببریم. اوه اوه، گفتم بازی، الان که بیکارم بد نیست برم ندای وظیفه رو وصل کنم به تلویزیون ٥٥ اینچی حالی ببریم ها.
پ.ن: دلمان که تنگ است، و می خواهد...خیلی.