از وقتی این قرص کلسیم هارو می خورم، درد پام کاملا از بین رفته. فکر کنم ویتامین دی کم داشتم، ویتامین ظی که جای خود! صبح ها یه بطری پر شیر کاکائو می خورم با موز و گلابی و شبها هم قبل خواب قرص رو میرم بالا. حالی میده آدم پاش لب گور باشه، زندگی رو لبه تیغ و پر هیجان! از اون طرف، الان یه هفته است تقریبا سر کار ما طبقه بالا بنایی دارن. هر روز صبح که میام سر کار یه من خاک اومده رو میز. همین فرداس که روزنامه تیتر بزنه و اخبار ساعت ٥ بگه «در کمال تاسف، جامعه جهانی فاکتور بسیار مثبتی رو از دست داد» و در همین لحظه لای ابرها باز میشه و ندایی برمیاد که «ببیـــــــن، ببیـــــــــــــــــــــــــن!» و پشت سر صداهه انواع و اقسام فرشته های سکسی دیدن میشن که پشت سر هم دارن فندک می زنن دنیا آتیش بگیره ولی حیف که نمی تونن و هی ضایع میشن.
بله. داکتر...کیل مای آنکول این مادرید!
گرچه این خوابه بعید نیست مال دستپخت دیشب هم باشه. رسیدم خونه، ٤تا استیک درست کردم، با سالاد و سیب زمینی سرخ شده همراه با پیاز و قارچ و نوشابه. خوردم و پس رفتم. یعنی غش کردم کاملا! فکر کنم ساعت ٧ بود رو مبل خوابم برد، طرفهای ٩:٣٠ از سر و صدا و سرما بیدار شدم ظرفها رو جمع کردم رفتم دوباره خوابیدم تا ٨ صبح که امروز باشه. ولو جانی بودیم ها...هفته، هفته خوبی بود غیر از این تیم الاغ خاک بر سر که بازی برده رو دو دستی داد به لنگ! نشستم این افاضات ادمین شون رو می خونم. خنده اس ها...طرف یه دختر فوق احساساتیه و تمام پست هاش کاملا ارتباط مستقیمی با میزان بالا پایین رفتن هورمونش داره. چه کنیم، دلخوشی ما این روزها همیناس که بشینیم هورمون ملت رو به باد تمسخر بگیریم. اونم کی؟ من. منی که یه پام لب گوره، آفتاب عمرم لب بومه...
اوه، راستی، لب بندر شلوغه؟!