گور پدرش، بذار حسن دنبالش باشه.
جدیدا نشستم این سریال مجرد رو نگاه می کنم. سریال نیست واقعا مثل هاوس، بیشتر اینطوریه که یه پسره جینگوله که از بین ٨ تا دختر می خواد زن انتخاب کنه. با اینا بیرون میره، قرار می ذاره، دلبری می کنه و فلان و هر هفته یه سری رز پخش می کنه بین شون و یه سری رو می فرسته منزل. انقدر خنده دار و احمقانه است که نگو، مخصوصا این دفعه که یه دختره قاطی ایناس که واقعا پتیاره و لوس و مادرقحبه اس و پسره فلان جزو ٤ تای نهایی بهش رز داده. خر زهره هم زیادش بود پتیاره، ولی اینطوری هیجان انگیز شده! دیروز صبح تو راه کار و تو ماشین، تو یکی از این شو های رادیویی بحث داغی راه افتاده بود که بن جان، پسره، باید کدوم از اینا رو نگه داره و آیا کورتنی (پتیاره مذکوره) واقعا ارزش موندن رو داره یا نه. کدبانوی مستاصلیه ها، البته مدله ولی خیلی لوس و بچه ننه اس و به شدت حسود و بد طینت و از ایناس که دائما باید بهش توجه بشه وگرنه دپ می زنه و قیصریه رو آتیش! حالا آخرش چی میشه؟ بن جان با یکی از این قرار عروسی و شام و ناهار می ذاره ولی بامزه اینجاست که دیروز آمارش دراومده بود که در طول تاریخ این سریال مجرد، کمتر از ٥ درصد کسایی که با هم آخرش موندن و رزمونی(!) شدن واقعا با طرف زندگی تشکیل دادن! خب این یعنی چی؟!
از خنده مرده بودم. پسره با هلیکوپتر دختره رو برده بالای سواحل پاناما، تو بگو بهشت برین. از ارتفاع ٨٠ هزار متری با هم پریدن پایین. جیغ و داد و اینا. بعد برگشته میگه «بعد از پریدن از هلیکوپتر با لینزی، واقعا فکر می کنم این زنیست که من می تونم تا آخر زندگی باهاش باشم. اگه ما با هم بتونیم از بالای هلیکوپتر بپریم وسط اقیانوس، بقیه مشکلات زندگی رو هم به راحتی می تونیم با هم حل کنیم. نه؟!» یعنی می خوام بگم ببین این ٥ درصد از کجا میاد. با هم سر هلیکوپتر و اقیانوس تفاهم کامل دارن الان، پس فردا سر «چرا مسواک منو ورداشتی؟» از هم جدا میشن!
چند روزیه به شدت شبها خسته ام. نمی دونم مال فشار کاره، حسن، درست حسابی و سروقت غذا نخوردن یا چی ولی وقتی می رسم خونه از خستگی دارم غش می کنم. واقعا دو روز آخر هفته کافی نیست. ترجیح میدم سه روز تعطیلی داشته باشیم در هفته ولی روزی ٩-١٠ ساعت کار کنیم. اینطوری خیلی بهتره، آدم تا میاد ببینه تعطیلیش چی شد دوباره باید بره سر کار. فکر می کنم بیشتر سر این خسته میشم که ذهنم هزار جا درگیره و دلم تنگه. مخصوصا دیشب قبل از خواب نمی دونم چرا، یه دفه به شدت احساس تنهایی کردم.
هومف.