صبح داشتم حاضر میشدم برم سر کار، قاطی کمد لباسها یه دست کت شلوار پیدا کردم. دقیقا از آخرین باری که کت شلوار تنم بود ١١ سال و ١٢ روز می گذشت. خیلی احساس غریبی داشتم وقتی خودمو تو آینه نگاه کردم. کلی خاطرات گذشته هجوم آورد تو فکرم ولی خودمونیم، جیگری بودما!

امروز روز خوبی بود خیلی، یعنی دیشب خیلی شب خوبی بود. داشتم دق می کردم این چند وقت. مو قشنگ جانمان در دسترس می باشد دیگر خب! چه کنیم. اوه، ولی امروز در فیس بوک دیدم یه چنگولی عکس یه مار پیتون گذاشته بود که دور یه بچه حلقه زده بود داشت می موریدش. می دونید این چه معنی داره؟ هان؟ بله. اعلام جنگ آقا جان. جــنـــگ!





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل