سر میزم زل زدم به مونیتور و پرتقال پوست می کنم. لامصب انقدر پوستش نازک و ترده که هردفعه انگشتامو هل میدم زیر پوستش، فواره آبه که می پاشه بیرون. فکر می کنم ها ها، نفــــــــــــوذ...و یه دفعه به ذهنم می رسه که من چنگول به نظر میاد از پوس کندن و نفوذ به پرتقال مجهول الهویه بیشتر لذت می برم تا خوردن خود پرتقال! دارم فکر می کنم این همه پوست می کنم و می شکافم، یعنی می خوام ببینم آخرش چی میشه؟! بعد یه دفعه یه لامپ بالا سرم روشن میشه و حالاس که می فهمم لذت خرید در زنها رو. مثل پرتقال من اونقدر که خرید رو دوس دارن، خود جنس رو هم یعنی دوس دارن؟! یا پروسه خرید و حاضر شدن و بیرون رفتن و نگاه کردن و کامنت دادن و امتحان کردن و پرو کردن و پز دادن و....و...اینا ؟!
یه دفعه به ذهنم می رسه وای خدای من، پرتقال لامصب جنسیت منو زیر سوال برد؟! و بعد آرامش خاطر پیدا می کنم. چون من وقتی پای سوژه می رسه، هم از نفوذ لذت می برم هم از خوردنش.
بع.له. می قورتمتون چنگول ها. فک کردین!