تو رستوران دم پیشخون بار نشستم منتظر که غذام حاضر شه. تلویزیون تام بِرِیدی رو نشون میده که سر هم تیمی هاش داد می زنه. با هر پرتاب توپ جمعیتیه که تو استادیوم و بار میرن رو هوا و من فکر می کنم میشد خوشحال باشم و هیجان داشته باشم اگه فقط واسم این بازی مزخرف مهم بود.هه! بازی که تموم شه تام شب با شورلت کوروِتو اسپورتش میره پیش غزال برزیلیش. ما اسگلا سر چی داریم جیغ می زنیم؟ من شب میرم خونه پیش کی؟ با چی؟ ساندویچ مرغ با سس اضافه؟!

یه دفه لیوان ویسکیش رو هل میده رو پیشخون چوبی جلو، یه وری می چرخه و بر می گرده سمت من. با یه صدای خمار خسته ای میگه «می دونی چیه داداش؟ تقصیر منه که واسش ارزش قائل بودم. از این به بعد قد گه هم باهاش کاری ندارم. می فهمی؟ این همه توجه کردم، مهربون بودم، بهش گوش دادم...این شد؟ دست خر؟! پتیاره فکر کرده من هالوم ام. حالیته؟ تو چی، تو ام فکر می کنی من یه احمق مادر جنده ام؟! آره؟»

خشکم زده. حس می کنم تو یه فیلم صامتم و سر و صداهای اطراف همه کر و محو شده واسم. مسئول بار رو نگاه می کنم که با بی خیالی شونه بالا می اندازه. تلویزیون داور رو نشون میده که تو زمین احمقانه ترین شکلکهایی رو درمیاره که تو عمرم دیدم. خب الاغ بگو خطا شده، چرا کونتو ٥ بار می چرخونی و خلاف جهتش دست تکون میدی؟ اومدیم بازی رو ببینیم تو وسط زمین هماهنگی کامل دو نیمکره مغزتو به رخ ما می کشی؟

زیر چشمی نگاش می کنم. چشمای آبی که بگی نگی ٤٠ رو شیرین داره با موهای جوگندمی که حداقل یه هفته اس اصلاح نکرده. خوش لباسه ولی از این تیپاس که نمی دونی شخصیت خوبه اس یا اون که آخر فیلم خوار مادر میگاد. بدبختی تجربه هم ندارم باهاش همدردی کنم. چی بگم؟ بگم هالوئه؟ یه احمق مادرجنده اس؟ من که هنوز اونقدرها خوب نمی شناسمش، تیپش هم اصلا کمکی نمی کنه. فکر می کنم هنوز زوده واسه این مدل قضاوت ها. گیرم اصلا بود، اگه بگم شاید ناراحت شه خب. پس لبخند سردی می زنم و زیر لب آروم میگم «نه».

بعد به لیوانش جوری خیره میشه انگاه تو اون دو سه جرعه باقی مونده داره با دقت دنبال چیزی می گرده. میگه «ازش می پرسم چرا آخه؟ میگه چی؟ من؟ کی؟ میگه این کارها که اصلا خیانت نیست. بعد میگه خب تو نبودی، باید چی کار می کردم؟! آخرش میگه نشد جلو خودمو بگیرم، نمیشد نه بگم. آره داداش، تقصیر من آشغاله که بیشتر از ظرفیتش دوسش داشتم، واسش ارزش قائل بودم. می فهمی ارزش یعنی چی؟ می فهمی مرد؟»

در جوابش جمعیت تو بار هوار می کشن جوری که انگار اونا می فهمن ارزش یعنی چی. حداقل ارزش تام رو می فهمن واسه تیم شون، یا تام ارزش غزال رو می فهمه...یا من بدبخت ارزش ساندویچ مرغمو. هه.

پوزخند تلخی می زنم و تو چشماش خیره میگم «هه، به من داری میگی رفیق؟»





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل