راستش، دست و دلم اصلا به کار نمیره. شاید از عوارض تغییر ساعت و خواب باشه ولی کلا تا حدی افسرده ام. وقتی هم اینطوری میشم دلم خیلی تنگ میشه. همش یاد مامان اینا می کنم، خواهرام، دوستام و جینگولان لپالو جونم و هی آه حسرت می کشم. آه آه. به مرور زمان بهتر شاید بشم ولی هرچی فکر می کنم می بینم زرشک! اصلا آدم وقتی کسی رو دوس داره ها، همیشه نگرانشه گرچه این خون دل خوری هارو پیش خودش همش نگه داره. نگرانه غذا خورد؟ خوب خوابید؟ لباساش رو شست؟ به کار و درسش رسید؟ روحیه اش خوبه اوضاعش روبراهه؟ پنکه سقف نیاد پایین؟ پرده ها چروک شد؟ پن کیک خورد؟ ناراحتی دل تنگی مشکلی چیزی نداره؟ حالا طرف تو بهشت هم زندگی کنه یا نه خیلی فرقی نمی کنه. دوری و نگرانی و این ذهن خراب من که کوچکترین اتفاق یا امکان حادثه رو اتوماتیک وار تبدیل می کنه به دهشتناک ترین فاجعه قرن بیست و...همین قرنی که الان توشیم! مثلا هاردمو که دزدیدن، دیشب خواب دیدم همه زندگیم هک شد، کرک شد، در به در شد، سایت کاخ سفید باهاش چپک شد، آرزوهام پر پرک شد و اینا. حالا نه که به این هاردم کشش عاطفی خاصی داشته باشم ها؛ دارم میگم اگه این هارده و اینطوره وای به حال جینگولانم.

شاید قبلا گفته باشم. بزرگترین ناراحتی من همیشه تا به اینجا این بوده که چرا نمی تونم خوشی هامو با بقیه شریک شم. از اون تست ها بود که می پرسید شما اگر مهمانی ترتیب بدین یا درش باشین در چه حالتش بهتون خوش می گذره؟ الان که فکرشو می کنم می بینم وقتی که بقیه هم تا حد معقولی خوشحالن با من. گیرم همه جا تنها میرم، تنها می خورم و می گردم و می بینم و حالی می کنم، ولی خیلی فایده نداره وقتی اونایی که دوسشون دارم پیشم نیستن که بریم با هم خاطره بسازیم. هی هی، چنگول ها.

کلا فضای این پست مه آلوده، موسیقی متنی که داره نواخته میشه هم همینطور. ساعت نزدیک شش و نیم صبحه، حاضر شدم برم سر کار ولی نمی دونم چرا جون ندارم، حسش نیست. باز برگشتم به روتین سابق و این فکر و استراتژی که چطوری در برم. خنده داره. تا جایی که یادم میاد همیشه یا در حال فرار بودم یا به فکر اینکه چطوری جیم شم. اکثرا با این امید از خواب پا می شدم که این نیز بگذرد، البته خوش بگذرد ها، ولی بگذرد. همه هم همینو بهم میگن ولی واسه اونا چشم بهم زدنه. واسه من؟ کون پارگیه، بع.له.

حالا بگذریم. یکی از خصوصیات برگشتن به روتین سابق این است که اخبار جینگول بگم. اول از همه خوندم امروز صبح که دانشمندان در آزمایشات جدید کفش نمودن که شکلات باعث لاغری میشه! از خودم سپاسگذارم که بانی و بنیان گذار (که این دومی همون معنی اولی رو میده ولی خفن تر خونده میشه!) پروژه کیت-کت بودم در چندین هفته اخیر. فقط امیدوارم نتایج پروژه منطقه ای عمل کنه و نیم کـــــیـــــــــــلوهای عزیزم صدمه ای نبینن این وسط. بعد هم تازه خوندم پاپ این همه راه از واتیکان کوبیده رفته امریکای جنوبی، کوبا، نمی دونم کجا. خداد تومن آدم جمع شدن ببین رهبر دنیای کاتولیک چه پیامی براشون به ارمغان آورده؟ حاجی در یک نطق بلند بالا گفته که خشونت و مخدرات رو در دنیا محکوم می کنه! شاسگول، دفعه بعد فکس کن اینو خب. نطقم و نطقم و نطقم و نطقم، این بود نطقت؟!

ده آخه لبنانی قلیون نکشیدی ببینی، چه حـــــــــالی میده.





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل