امروز حالم خیلی بهتره. چند روزی بود از شدت این چیزی که اینجا همه بهش میگن "آنفلوانزای سبک" کاملا رو به موت بودم. من نمی دونم کجای این کوفتی سبکه وقتی آدم ۳ صبح از شدت استخون درد می خواد پاهاش رو بکنه و بندازه کنار! ولی امروز خیلی بهترم. می تونم بشینم، راه برم، به...جینگولم!

کار به جایی رسیده بود که روزی یه مشت قرص می خوردم. فکر کردم دیگه آخر خط اینجاست. به مامان گفتم یه عصا سفارش بده، موتور شوهر عمه ام رو قیمت کردم. رفتیم دکتر که وایکودین بنویسه، آمپول پیروکسیکام نوشت. همون که آدم وقتی گردنش از جلو باد کولر خوابیدن خشک میشه کرمش رو می مالن! خدایی، gateway drug مون هم آدمیزادی نیست که. عرض می کنم که هومف و لا غیر. پس فردا خواستم در جمع معتادین غش و ضعفی و ولویی عرض اندام کنم در حالیکه همه با متام پتامین! و استرابری کوکائین و چی چی وارد کار شدن، من پا شم بگم آقا رفیق ناباب، روزگار بد، کرم باد پنکه؟!

رفیق ناباب کجا بود. چطوری سرما خوردم؟ بله. همیشه پای یک زن در میان است، چمدون نیز به هکذا. زنگ زدیم فرودگاه گفتن بارتون رسیده. می تونیم واسه تون بیاریم ولی خرج داره. منزل گفت نه. گفتم چی چی نه! بگید بیارن. زنگ زدیم که آقا ییارید، یکی دیگه برداشت گفت اینا رو نمیشه بیاریم. کوبیدیم رفتیم اونجا یارو گفت آقای حسینی! کی گفته اینا رو نمیشه بیاریم؟ مجانی هم میاریم!

و اینجا بود که من پکیدم. نه از گل روی آقای حسینی، یا سرویس جامه دان و تحویل مجانی...نه آقا. رفت و برگشت ما به فروگاه دقیقا ۸ ساعت طول کشید. ۳ ساعت ترافیک رفت، ۱۵ دقیقه تحویل بار، ۵ ساعت ترافیک برگشت!

و همه این اتفاقات مال هفته پیش همچین روزی بود. امروز روز اولیه تقریبا که می تونم حرف بزنم، راه برم. چی؟ بعله. درسته. به...جینگولم. لنگی ها و دل تنگی ها!





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل