مطلب برای نوشتن دارم، ولی احساس کوفتگی بدی دارم. بی حوصلگی، بیکاری. شاید مال هواست، شاید هم مال عادت نداشتن به روزمرگی های ساده ای که برای همه روتین بوده و هست و برای من غریبه.

می خواستم از ترس از ناشناخته ها بنویسم، از سیاره خانوم و پدر بزرگ ندیده، از همکار باب اسفنجی و گلویی که انگار تهش یه پیاله هنوز خاک ریخته، هی هی.

مشخص نیست چههه نازغولی هستم!





کلیه حقوق این وبلاگ، اعم از مطالب و طراحی متعلق به هیچکس حتی شخص نگارنده نبوده، وی هیچگونه مسئولیتی بابت محتوا قبول نمیکند.













برای جستجو در آرشیو وبلاگ از فرم زیر کمک بگیرید:














شخص نگارنده
پروفایل
و روی صحبت من با شما همشیرگان است
وجه تسمیه وبلاگ
پرسش و پاسخ
آدرس ایمیل